فرشته کوچولوی مامانی و بابایی

خاطرات وانیای مامانی و بابایی

فرشته کوچولوی مامانی و بابایی

خاطرات وانیای مامانی و بابایی

وانیا خانوم گل گلاب در حال کارهای بامزه

وانیا جون من دختر ناز مامانی و بابایی کلا دختر بسیار بسیار بسیار شیطونیه ماشالله ماشالله ماشالله. خیلی کارهای بامزه میکنه و کلی دوربین مخفی میشه ازش ساخت. بریم با هم دیگه عکسای بامزش رو ببینیم. ... 

 

 

 

 

خانوم خوشگله مثل پسرها عاشق رانندگیه و تا من یا باباییش از پشت فرمون بریم اونطرف می پره و فرمون ماشین رو میگیره و قان قان قان......... 

 

 

 

 

اینجا هم جیگر خانوم داره چیگر میخوره. آخه من نمیدونم کی به این فسقلی یاد داده باید سیخ رو اونجوری بگیره دستش... 

 

 

 

 

دختر ورزشکار من از صبح تا شب دائم آفتاب مهتاب بالانس میزنه. خیلی این کارش رو دوست دارم. بعد از بین پاهاش همه رو نگاه میکنه تا تشویقش کنن... 

وانیا خانومی به مهمانی می رود

بله بله بله.... 

وانیا خانم گل و ناز قصه این وبلاگ، دیگه موهای خوشگلش بلند شده و مامانش میتونه براش گل سرهای قشنگ بزنه پس بنا بر این پیش به سمت مهمونی........................  

 

اینجا عروسیه میترا جونه که دختر عمه خودمه 

وانیا گل گلی و نفس لپ گلی توی بغل داداشم هستن. نفس رو که قبلا بهتون معرفی کردم دختر دایی وانیا گل گلیه 

 

 

اینجا هم تولد پریناز دختر عمه وانیاست. به ترتیب از سمت چپ آقا دانیا معروف به آقا دالان(پسر عمه وانیا) پریناز خانوم ، وانیا گل گلی و مائه که دختر همسایه بغلی مامان لیلا هستن 

 

 

 

 

به به اینجا آقا شایان هم اضافه شد که پسر عمه وانیا جونه 

 

 

اینجا تولد کیان جونه که پس خاله سحر هستن ایشون. خاله سحر هم دختر دایی خود بنده هستن. وانیا و کیان دارن با هم کل کل میکنن  

 

 

 

 

و اینجا هم وانیا جون گل گل گل مامان اومده اداره پیش مامانش. اینجا دیگه دختر گلم کم کم داره راه می افته. ماشاالله ماشاالله 

 

 

وانیا کوچولوی شش ماهه در آتلیه

به به به خبر خبر خبر  

وانیا خانوم خوشگل و باهوش شش ماهه شد. هوراااااا هوراااااا هوراااااااا 

وای نمیدونید چقدر باحال بود وقتی بردیمش آتلیه. اولا به ما گفته بودن براش عروسک و اسباب بازی بیارید . من و بابایی وانیا هم یه گونی عروسک بردیم. همه اونجا خندشون گرفته بود. ولی خیلی جالب بود. وانیا در حالت های مختلف عکس گرفت و کلی با عروسک ها بازی کرد. خیلی به هر سه ما خوش .حالا بریم عکس های ناز نازی رو ببینیم... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وانیا ناز نازی در آرایشگاه (سلمونی)

همه میدونیم که موهای بچه های کوچولو بعد از چند وقت روی سرشون مثل کرک میشه. وانیا جون قصه ما هم از این قاعده مستثنا نبود . نزدیک شش ماهگیش بود که دیگه موهاش بدجوری کرکی شد. با بابایی وانیا تصمیم گرفتیم که نی نی کوچولو رو ببریم آرایشگاه. 

 خوب یه چیز جالب براتون بگم : بابایی وانیا 16 سال هست که به یه آرایشگاه مردونه میره و فقط یک نفر موهاش رو توی این 16 سال اصلاح کرده و از اونجایی که آرایشگرهای مردونه بهتر میتونن موهای بچه ها رو کوتاه کنن وانیا کوچولو رو بردیم پیش آرایشگر بابایی که اسمش رضا هست و قراره بهش بگیم عمو رضا.  

بریم عکسش رو ببینیم. 

وانیا نازی در حال پستونک خوردن

خوب خوب خوب .... 

بعد از یه تاخیر چندین روزه دوباره اومدم تا قصه زندگیه وانیا رو براتون تعریف کنم. توی عکسهایی که اینجا میبینید وانیا داره به نشستن مسلط میشه. دختر ناز مامان داره کم کم شش ماهه میشه و دیگه مامانش باید بره سرکار. به همین خاطر ما مجبور بودیم بهش پستونک بدیم و من خودم این رو اصلا دوست نداشتم. راستش قرار بر این شد که ما وانیا رو بذاریم پیش پدرجون و مادرجونش و مهد رو بگذاریم برای 2 سالگیش به بعد . من هم چون دوست نداشتم که مامان و بابام اذیت بشن تصمیم گرفتم به وانیا پستونک بدم.  

ببینیم .... 

 

 

 

 

 

 

 

 

راستی این نی نی کوچولو اسمش محمدکسری هست. بغل باباش نشسته. باباش عمو مجیده. محمدکسری پسر خاله سمیه هست. خاله سمیه هم دختر عمه منه. خیلی دوست داشتنیه. اینجا همش دو یا سه ماهشه .